مهدیسمهدیس، تا این لحظه: 11 سال و 16 روز سن داره

مادرانه هایی برای دخترم

داستان آتلیه

بعد از مدتها تلاش و گشت و گذار و پرس و جو بلاخره امروز بدیمت آتلیه سها شهرک غرب  از مدتها قبل برای امروز وقت گرفته بودیم و من و شما با کلی وسیله و لباس به همراه بابا راهی شدیم به آتلیه که رسیدیم توی ذوقم خورد اصلاً اون جوری که فکر می کردم نبود  و محیطش به دلم نشست و حس صمیمیت را نداشت و کسی هم که می خواست از شما عکس بگیره بسیار ناشی و ناوارد بود و نمی دونست که چه جوری باهات ارتباط برقرار کنه صدای یه بچه دیگه هم که اومده بود برای عکاسی هم توی اتاق ما بود و این توی تمرکز گرفتن شما خیلی تاثیر داشت بعد از چند دقیقه که آمادت کردیم برای عکس گرفتن از صدای وحشتناک فلش و نور عجیبش ترسیدی و دیگه به هیچ عنوان حاضر نشدی که عکس بگیری و مدام گری...
18 مهر 1393

پاییز

دختر شاه پریونم فرشته کوچک قشنگم پاییز رنگارنگ شروع شد برگ ریزان قشنگ و هوای خنک پاییز تولد من هم اولین روز این پاییز بود و جشن قشنگ سه نفرمون با شیرین کاریهای تو قشنگ تر شد انگشتت را می کردی تو کیک و با هر انگشتی که توی کیک می کردی می خندیدی فدای اون خنده های نازت دندونهای هشتم و نهم هم دراومد  یکی بالا و یکی پایین دامنه لغاتت افزایش پیدا کرده به اسب می گی اب  
4 مهر 1393
1